
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۵۷
۱
اگر نه از گل نو رسته بوی یار آید
هوای باغ و تماشای گل چه کار آید؟
۲
بهار میرسد، آهنگ باغ کن، زان پیش
که رفته باشی و بار دگر بهار آید
۳
ز باده سرخوشی خود، زمان زمان، نو کن
چنان مکن که: رود مستی و خمار آید
۴
فتاد کشتی عمرم بموج خیر فراق
امید نیست کزین ورطه بر کنار آید
۵
هزار عاشق دلخسته خاک راه تو باد
ولی مباد که بر دامنت غبار آید
۶
جدا ز لعل تو هر قطره ای ز آب حیات
مرا بدیده چو پیکان آبدار آید
۷
چو بار نیست برین آستان هلالی را
ازین چه سود که روزی هزار بار آید؟
نظرات