
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۶۷
۱
ای کسانی که بخاک قدمش جا دارید
گاه گاه از من محروم شده یاد آرید
۲
تا کی از حسرت او خیزم و بر خاک افتم؟
وقت آنست که از خاک مرا بردارید
۳
گر ز نزدیک نخواهد که ببینم رویش
باری، از دور بنظاره او بگذارید
۴
بی شمارند صف جمع غلامان در پیش
بنده را در صف آن جمع یکی بشمارید
۵
گرد آن کوی سگانند بسی، بهر خدا
که مرا نیز در آن کوی سگی پندارید
۶
بعد مردن سر من در سر کویش فگنید
ور توانید بخاک قدمش بسپارید
۷
تا کی، ای سنگدلان، مرگ هلالی طلبید؟
مرد بیچاره، شما نیز همین انگارید
نظرات