
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۷۱
۱
گر دلم زین گونه آه دم بدم خواهد کشید
آتش پنهان من آخر علم خواهد کشید
۲
زیر کوه غم تن فرسوده کاهی بیش نیست
برگ کاهی چند، یارب! کوه غم خواهد کشید؟
۳
تنگ شد بر عاشق بی خانمان شهر وجود
بعد ازین خود را بصحرای عدم خواهد کشید
۴
نم کشد از آب چشمم خاک هر سر منزلی
اشک اگر اینست بام چرخ نم خواهد کشید
۵
حرف بیدادی، که بیرون آید از کلک قضا
دور چرخ آنرا بنام من رقم خواهد کشید
۶
جرعه نوش بزم رندان را بشارت ده که: او
سالها آب حیات از جام جم خواهد کشید
۷
چون هلالی خاک گشتم بر امید مقدمش
وه! چه دانستم که از خاکم قدم خواهد کشید؟
نظرات