هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۱۸۵

۱

وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر

من به جای دگر افتادم و دل جای دگر

۲

یک دو روز دگر، از لطف به بالین من آی

که من امروز دگر دارم و فردای دگر

۳

غالبا تلخی جان کندن من خواست طبیب

که به جز صبر نفرمود مداوای دگر

۴

پا نهم پیش، که نزدیک تو آیم، لیکن

از تحیر نتوانم که نهم پای دگر

۵

با من آن کرد، بیک بار، تماشای رخت

که مرا یاد نیاید ز تماشای دگر

۶

اگر اینست پریشانی ذرات وجود

کاش! هر ذره شود خاک بصحرای دگر

۷

پیش ازین داشت هلالی سر سودای کسی

دید چون زلف تو، افتاد به سودای دگر

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
علی نوری
۱۳۹۶/۰۳/۱۹ - ۰۱:۱۸:۰۲
این غزل بسیار زیبا را استاد دردشتی به زیبایی خوانده است.