
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۹۴
۱
عید شد، هر گوشه، خلقی ماه نو دارد هوس
گوشه ابرو نمودی، ماه ما اینست و بس
۲
هست فردا عید و هر کس ماه نو دارد هوس
عید ما روی تو و ماه نو ابروی تو بس
۳
میروی خندان و میگویی: مبارک باد عید!
همچو عید ما مبارک نیست عید هیچ کس
۴
در غمت، گر جان بدشواری دهم، معذور دار
زانکه دل تنگست و آسان بر نمی آید نفس
۵
یار رفت، ای دل، چه سود از ناله شبگیر تو؟
صاحب محمل فراغت دارد از بانگ جرس
۶
ناله میکردم، سگ کویش بفریادم رسید
من سگ کویی کز آنجا آید این فریاد رس
۷
پیش رخسار تو دل در سینه دارد اضطراب
همچو آن مرغی، که باشد موسم گل در قفس
۸
گر دل و جان هلالی ز آتش غم سوخت سوخت
بر سر کوی تو گو: هرگز مباش این خار و خس
نظرات