
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۹۸
۱
زاهد، بکنج صومعه می نوش و مست باش
یعنی که دوزخی شدی، آتش پرست باش
۲
ای سرو، اعتدال قدش نیست چون ترا
خواهی بلند جلوه نما، خواه پست باش
۳
در خون نشسته ایم، بخون ریز بر مخیز
بنشین دمی و همدم اهل نشست باش
۴
ای دل، سری ز عالم آزادگی برآر
یعنی بقید عشق کسی پای بست باش
۵
مگشا زبان طعنه، هلالی، بعیب کس
ما را چه کار؟ گو: دگری هر چه هست باش!
تصاویر و صوت

نظرات