هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۲۰۰

۱

آه! از آن شوخ، که تا سر نشود خاک درش

بر سر عاشق بیچاره نیفتد گذرش

۲

ای که از عاشق خود دیر خبر می پرسی

زود باشد که بپرسی و نیابی خبرش

۳

آه سرد از دل پر درد کشیدم سحری

غافلان نام نهادند: نسیم سحرش

۴

من که رشک آیدم از خال سیه بر لب او

چون پسندم که نشیند مگسی بر شکرش؟

۵

همچو فرهاد بهر کوه که بردم غم خویش

زیر آن بار گران سنگ شکستم کمرش

۶

زاهد از عشق بتان خواست مرا توبه دهد

مدعی بین، که خدا عقل نداد اینقدرش

۷

گر دلم زار شد از عشق بتان، غم مخورید

بگذارید، که می خواهم ازین زار ترش

۸

لاله بر خاک شهید تو جگر گوشه ماست

که برآورده بداغ دل خونین جگرش

۹

منظر چشم هلالی وطنش باد، که هست

میل هم صحبتی مردم صاحب نظرش

تصاویر و صوت

دیوان هلالی جغتائی با شاه درویش و صفات العاشقین او به کوشش سعید نفیسی - هلالی جغتائی - تصویر ۱۱۳

نظرات