
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۰۷
۱
ای شاه حسن، جور مکن بر گدای خویش
ما بنده توایم، بترس از خدای خویش
۲
خواهند عاشقان دو مراد از خدای خویش:
هجر از برای غیر و وصال از برای خویش
۳
گر دل ز کوی دوست نیامد عجب مدار
جایی نرفته است که آید بجای خویش
۴
ای من گدای کوی تو، گر نیست و رحمتی
باری، نظر دریغ مدار از گدای خویش
۵
صد بار آشنا شده ای با من و هنوز
بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش
۶
زاهد، برو، که هست مرا با بتان شهر
آن حالتی که نیست ترا با خدای خویش
۷
حیفست بر جفا که باغیار می کنی
بهر خدا، که حیف مکن بر جفای خویش
۸
قدر جفای تست فزون از وفای ما
پیش جفای تو خجلم از وفای خویش
۹
گم شد دلم، بآه و فغان دیگرش مجوی
پیدا مساز درد سری از برای خویش
۱۰
چون خاک پای تست هلالی بصد نیاز
ای سرو ناز، سرمکش از خاک پای خویش
تصاویر و صوت

نظرات
عباسی - فسا