هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۲۱۰

۱

وای! که جانم نشد از غم هجران خلاص

کاش اجل در رسد تا شوم از جان خلاص!

۲

جمله اسیر تواند، وه! چه عجب کافری!

کز غم عشق تو نیست هیچ مسلمان خلاص

۳

بسته زلف توایم، رستن ما مشکلست

هر که گرفتار تست کی شود آسان خلاص؟

۴

عاشق محروم تو بار سفر بست و رفت

شکر، که یک بارگی گشت ز حرمان خلاص

۵

جام تو، ای می فروش، بی می راحت مباد

زانکه بدور توام از غم دوران خلاص

۶

کاش! بساحل کشد رخت من از موج غم

آنکه شد از لطف او نوح ز توفان خلاص

۷

مرد هلالی و بود عاشق خوبان هنوز

وای! که مسکین نگشت هرگز ازیشان خلاص

تصاویر و صوت

نظرات