
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۱۴
۱
ما که از سوز تو در گریه زاریم چو شمع
خبر از سوختن خویش نداریم چو شمع
۲
پیش تیغ تو سر از تن بگذاریم ولی
شعله شوق تو از سر نگذاریم چو شمع
۳
تاب هنگامه اغیار نداریم، که ما
کشته و سوخته خلوت یاریم چو شمع
۴
هست چون آتش ما بر همه عالم روشن
سوز خود را بزبان بهر چه آریم چو شمع؟
۵
ای نسیم سحر، از صبح وصالش خبری
تا همه خنده زنان جان بسپاریم چو شمع
۶
ما که داریم دل و دیده پر از آتش و آب
چون نسوزیم و چرا اشک نباریم چو شمع؟
۷
سوخت صد بار، هلالی، جگر ما شب هجر
ما جگر سوخته این شب تاریم چو شمع
تصاویر و صوت

نظرات