
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۱۹
۱
ای تو سرو چمن حسن و گل باغ جمال
جلوه حسن و جمالت همه در حد کمال
۲
با چنین حسن ترا ماه فلک چون گویم؟
آفتابی، بتو، یارب، نرسد هیچ زوال!
۳
کاتبان قلم صنع، که مشکین رقمند
صفحه روی تو آراسته اند از خط و خال
۴
با تو خواهم که: صبا حال مرا عرضه دهد
لیکن آنجا که تویی باد صبا را چه مجال؟
۵
بی تو هر شب منم و گوشه تنهایی خویش
پای در دامن غم، سر بگریبان ملال
۶
وه! چه فرخنده شبی باشد و خرم روزی!
که فراق تو مبدل شده باشد بوصال
۷
روی در روی تو آرم، همه وقت، از همه سو
چشم بر چشم تو باشم، همه جا، در همه حال
۸
با تو از هر طرفی صد سخن آرم بمیان
هر جوابی که دهی، باز در آیم بسؤال
۹
گفتگو چند؟ هلالی، دگر افسانه مخوان
تو کجا؟ وصل کجا؟ این چه خیالیست محال؟
نظرات