
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۲۳
۱
ای در دلم ز آتش عشق تو صد الم
هر یک الم نشانه چندین هزار غم
۲
وصل تو زود رفت و فراق تو دیر ماند
فریاد ازین عقوبت بسیار و عمر کم!
۳
دانی کدام روز عدم شد وجود ما؟
روزی که عاشقی بوجود آمد از عدم
۴
گویند: درد عشق بدرمان نمیرسد
من چون زیم؟ که عاشقم و دردمندهم
۵
ماییم و نیم جانی و هر دم هزار آه
اینک بباد میرود آن نیز دم بدم
۶
چون آب زندگیست قدم تا بفرق سر
خواهم درون جان کنمت فرق تا قدم
۷
ای پادشاه حسن، هلالی گدای تست
خواهم که سوی او گذری از ره کرم
نظرات