هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۲۲۸

۱

به یارِ بی‌وفا عمری وفا کردم ندانستم

به امیدِ وفا بر خود جفا کردم ندانستم

۲

دل‌آزاری، که هرگز دیده بر مردم نیندازد

به سان مردمش در دیده جا کردم ندانستم

۳

اگر گفتم که: دارد یار من آیین دلجویی

معاذالله! غلط کردم، خطا کردم، ندانستم

۴

بلای جان من آن شوخ و من افتاده در کویش

دریغا! خانه در کوی بلا کردم ندانستم

۵

به هر بیگانه باشد خوی او از آشنا بهتر

به آن بیگانه خود را آشنا کردم ندانستم

۶

گرفتم آن سر زلف و کشیدم صد گرفتاری

به دست خویش خود را مبتلا کردم ندانستم

۷

هلالی، پیش آن مه شرمسارم زین شکایت‌ها

درین معنی به‌غایت ماجرا کردم ندانستم

تصاویر و صوت

نظرات