هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۲۲۹

۱

هر شب بسر کوی تو از پای در افتم

وز شوق تو آهی زنم و بی خبر افتم

۲

گر بار غم اینست، که من میکشم از تو

بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم

۳

خواهم بزنی تیر و بتیغم بنوازی

تا در دم کشتن بتو نزدیکتر افتم

۴

من بعد بر آنم که ببوی سر زلفت

برخیزم و دنبال نسیم سحر افتم

۵

ای شیخ، بمحراب مرا سجده مفرما

بگذار، خدا را، که بر آن خاک در افتم

۶

گمراهی من بین که: درین مرحله هر روز

از وادی مقصود بجای دگر افتم

۷

سیلاب سرشک از مژه بگشای، هلالی

مپسند که: آغشته بخون جگر افتم

تصاویر و صوت

نظرات