
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۳
۱
نهادی بر دلم داغ فراق و سوختی جان را
بداغ و درد دوری چند سوزی دردمندان را!
۲
منه زین بیشتر چون لاله داغی بر دل خونین
که از دست تو آخر چاک خواهم زد گریبان را
۳
شدم در جستجوی کعبه وصلت، ندانستم
که همچون من بود سر گشته بسیار این بیابان را
۴
اگر چشم خضر بر لعل جان بخش تو افتادی
بعمر خود نکردی یاد هرگز آب حیوان را
۵
خوش آن باشد که در هنگام وصل او سپارم جان
معاذالله! از آن ساعت که بینم روی هجران را
تصاویر و صوت

نظرات