هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۲۳۶

۱

دو روز شد که ز درد فراق بیمارم

ازین دو روزه حیاتی که هست بیزارم

۲

چو لاله سینه من چاک شد، بیا و ببین

که از تو بر دل پر خون چه داغها دارم؟

۳

مرا ز گریه مکن منع، ساعتی بگذار

که زار زار بگریم، که عاشق زارم

۴

رسید جان بلب و نیست غیر ازین هوسم

که آیم و بسگان در تو بسپارم

۵

خلاصی من از آن قید زلف ممکن نیست

که در کمند بلای سیه گرفتارم

۶

بجلوه گاه بتان می روم، سرشک فشان

بباغ سنگدلان تخم مهر می کارم

۷

هلالی، از غم یارست روز من شب تار

چه شد که صبح شود یک نفس شب تارم؟

تصاویر و صوت

نظرات