هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۲۳۸

۱

یار آمد و من طاقت دیدار ندارم

از خود گله ای دارم و از یار ندارم

۲

شادم که: غم یار ز خود بی خبرم کرد

باری، خبر از طعنه اغیار ندارم

۳

گفتم: چو بیایی، غم خود با تو کنم شرح

اما چه کنم؟ طاقت گفتار ندارم

۴

لطف تو بود اندک و اندوه تو بسیار

من خود گله اندک و بسیار ندارم

۵

گو: خلق بدانند که من رندم و رسوا

از رندی و بدنامی خود عار ندارم

۶

بی قیدم و از کار جهان فارغ مطلق

کس با من و من هم بکسی کار ندارم

۷

حال من دل خسته خرابست، هلالی

آزرده دلی دارم و غم خوار ندارم

تصاویر و صوت

دیوان هلالی جغتائی با شاه درویش و صفات العاشقین او به کوشش سعید نفیسی - هلالی جغتائی - تصویر ۱۳۳

نظرات