
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۴
۱
بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را
که یاران در چنین روزی بکار آیند یاران را
۲
عجب خاری خلید از نو گلی در سینه ریشم!
که برد از خاطر من خار خار گل عذاران را
۳
ز ناز امروز با اغیار خندان میرود آن گل
دریغا! تازه خواهد کرد داغ دل فگاران را
۴
بصد امید عزم کوی او دارند مشتاقان
خداوندا، بامیدی رسان امیدواران را
۵
تو، ای فارغ، که عزم باغ داری سوی ما بگذر
که در خون جگر چون لاله بینی داغداران را
۶
اگر من بلبلم، اما تو آن گل برگ خندانی
که از باغ تو بویی بس بود من هزاران را
۷
هلالی کیست؟ کان مه توسن برانگیزد بقتل او
بخون این چنین صیدی چه حاجت شهسواران را؟
تصاویر و صوت

نظرات
حمید زارعیِ مرودشت