
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۴۰
۱
هر زمان بر صف خوبان بتماشا گذرم
چون رسم پیش تو نتوانم از آنجا گذرم
۲
دارم آن سر که: بسودای تو بازم سر خویش
سر چه کار آید؟ اگر زین سر و سودا گذرم
۳
زان خط سبز و لب لعل گذشتن نتوان
گر بصد مرتبه از خضر و مسیحا گذرم
۴
هم نشینا، قدمی چند بمن همره شو
که برش طاقت آن نیست که تنها گذرم
۵
قصر مقصود بلندست، خدایا، سببی
که ازین مرحله بر عالم بالا گذرم
۶
رشته مهر تو گر دست دهد، همچو مسیح
پا بگردن نهم و از سر دنیا گذرم
۷
من که امروز، هلالی، خوشم از دولت عشق
بهتر آنست کز اندیشه فردا گذرم
نظرات