هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۲۴۹

۱

یار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: به چشم!

گفت: قطعا هم مبین سوی دگر، گفتم: به چشم!

۲

گفت: یار از غیر ما پوشان نظر، گفتم: به چشم!

وانگهی دزدیده در ما می‌نگر، گفتم: به چشم!

۳

گفت: با ما دوستی می‌کن به دل، گفتم: به جان!

گفت: راه عشق ما می‌رو به سر، گفتم: به چشم!

۴

گفت: با چشمت بگو تا: در میان مردمان

سوی ما هردم نیندازد نظر، گفتم: به چشم!

۵

گفت: اگر با ما سخن داری، به چشم دل بگو

تا نگردد گوش مردم باخبر، گفتم: به چشم!

۶

گفت: اگر خواهی غبار فتنه بنشیند ز راه

برفشان آبی به خاک رهگذر، گفتم: به چشم!

۷

گفت: اگر خواهد دلت زین لعل میگون خنده‌ای

گریه‌ها می‌کن به صد خون جگر، گفتم: به چشم!

۸

گفت: جای من کجا لایق بود؟ گفتم: به دل

گفت: می‌خواهم جزین جای دگر، گفتم: به چشم!

۹

گفت: اگر گردی شبی از روی چون ماهم جدا

تا سحرگاهان ستاره می‌شمر، گفتم: به چشم!

۱۰

گفت: اگر دارد، هلالی، چشم گریانت غبار

کحل بینایی بکش زین خاک در، گفتم: به چشم!

تصاویر و صوت

دیوان هلالی جغتائی با شاه درویش و صفات العاشقین او به کوشش سعید نفیسی - هلالی جغتائی - تصویر ۱۳۷

نظرات

user_image
حسن سلطانی
۱۳۹۶/۰۳/۱۹ - ۰۱:۱۲:۱۳
این شعر استقبال از غزل کمال خجندی ست با مطلع:یار گفت از غیرِ ما پوشان نظر،گفتم به چشموانگهی دزدیده در ما می نگر،گفتم به چشم
user_image
قاسم آقاوردی زاده
۱۴۰۰/۰۴/۰۸ - ۱۷:۲۲:۲۰
ناصر یزدی هم توی همین ردیف و قافیه و وزن یک غزل داره با مطلع:گفت ماه من: "به کویم کن گذر" گفتم: "به چشم"گفتمش: "آیم به پا؟" گفتا: "به سر" گفتم: "به چشم"