
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۵۰
۱
من که باشم که می لعل بآن ماه کشم؟
بگذارید که حسرت خورم و آه کشم
۲
بس که دریافت مرا لذت خونخواری عشق
دل نخواهد که: دگر باده دلخواه کشم
۳
تا کند سوی من از راه ترحم نظری
هر زمان خیزم و خود را بسر راه کشم
۴
میرم از غصه که: ناگاه بآن ماه رسد
آه سردی که من سوخته ناگاه کشم
۵
چند درد و المش بر دل پر درد نهم؟
چند کوه ستمش با تن چون کاه کشم؟
۶
پیش آن خسرو خوبان چه کشم ناوک آه؟
چیست این تحفه که من در نظر شاه کشم؟
۷
ماه من رفت، هلالی، که نیامد ماهی
تا بکی محنت سی روزه ازین ماه کشم؟
نظرات