هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۲۵۲

۱

مشکل که رود داغت هرگز ز دل چاکم

تا لاله مگر روزی سر بر زند از خاکم

۲

هر روز بخون ریزم آیی و رقیب از پی

زان واقعه خوشحالم، زین واسطه غمناکم

۳

ای ترک شکار افگن، شمشیر مکش بر من

یا آنکه پس از کشتن بر بند بفتراکم

۴

این دیده که من دارم، آلوده بخون اولی

زان رو که نمی دانی قدر نظر پاکم

۵

تا چند هلالی را در آتش غم سوزی؟

من آدمیم، یا رب، یا خود خس و خاشاکم؟

تصاویر و صوت

نظرات