
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۵۷
۱
دل را ز چاک سینه توانم برون کنم
غم را ز دل برون نتوان کرد، چون کنم؟
۲
خواهم ز دل برون کنم این درد را ولی
در جان درون شود اگر از دل برون کنم
۳
هر محنت از تو موجب چندین محبتست
محنت زیاده کن، که محبت فزون کنم
۴
دل جانب تو آمد و خون کردمش ز رشک
از من عجب مدار که از رشک خون کنم
۵
از رشک خون غیر، که بر دامنت رسد
هر دم ز گریه دامن خود لاله گون کنم
۶
کارم، شبی که بی تو بدیوانگی کشد
افسانه تو گویم و خود را فسون کنم
۷
دیوانه شد هلالی و زنجیرش آرزوست
گیسوی او کجاست؟ که رفع جنون کنم
نظرات