
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۶
۱
گه نمک ریزد بخم، گه بشکند پیمانه را
محتسب تا چند در شور آورد می خانه را؟
۲
هر کجا شبها ز سوز خویش گفتم شمه ای
شمع را بگداختم، آتش زدم پروانه را
۳
قصه پنهان ما افسانه شد، این هم خوشست
پیش او شاید رفیقی گوید این افسانه را
۴
این همه بیگانگی با آشنایان بس نبود؟
کاشنای خویش کردی مردم بیگانه را
۵
از هلالی دیگر، ای ناصح، خردمندی مجوی
بیش ازین تکلیف هشیاری مکن دیوانه را
نظرات