
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۷۱
۱
از پی آن دلبر شیرین شمایل می روم
دل پی او رفت و من هم از پی دل می روم
۲
می روم نزدیک آن قصاب و گو: خونم بریز
من هلاک قتل خویشم، سوی قاتل می روم
۳
گر زند تیغ، از سر کویش نخواهم رفت، لیک
چند گامی همچو مرغ نیم بسمل می روم
۴
چون بکوی او روم ترسم رقیبان پی برند
زانکه من در گریه خود پای در گل می روم
۵
ای که می گویی: برو، تحصیل درس عشق کن
می روم، اما پی تحصیل حاصل می روم
۶
وادی درد و بلا در عشق هر یک منزلست
کرده ام عزم سفر، منزل، بمنزل می روم
۷
می روم سویش باستقبال و خوشحالم که باز
می رسد اقبال و من هم در مقابل می روم
۸
در ره عشق، ای هلالی، از من آگاهی مجو
زانکه من این راه را بسیار غافل می روم
تصاویر و صوت

نظرات