
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۷۶
۱
ای که از خوبان مراد ما تویی مقصود هم
چون تویی هرگز نبودست و نخواهد بود هم
۲
تا بسودای تو افتادیم در بازار عشق
از زیان هر دو عالم فارغیم، از سود هم
۳
بس که بخت بد مرا سرگشته دارد چون فلک
از فلک ناشادم و از بخت ناخشنود هم
۴
گرد راهش گر برویم گل نخواهد کرد عشق
چشم من گریان چرا شد، چهره گردآلوده هم؟
۵
آخر، ای آرام جانها، رحمتی فرما که من
سینه مجروح دارم، جان غم فرسود هم
۶
سوز خود را چون نهان دارم؟ کزان رخسار و زلف
در دل افتاد آتش و از جان برآمد دود هم
۷
چون دل زار هلالی بی تو افغان برکشید
چنگ بر درد دلش در ناله آمد، عود هم
نظرات