
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۸۹
۱
یارب، غم بیرحمی جانان به که گویم؟
جانم غم او سوخت، غم جان به که گویم؟
۲
نی یار و نه غمخوار و نه کس محرم اسرار
رنجوری و مهجوری و حرمان به که گویم؟
۳
آشفته شد از قصه من خاطر جمعی
دیگر چه کنم؟ حال پریشان به که گویم؟
۴
گویند طبیبان که: بگو درد خود، اما
دردی که گذشتست ز درمان به که گویم؟
۵
دردی، که مرا ساخته رسوا، همه دانند
داغی، که مرا سوخته پنهان، به که گویم؟
۶
اندوه تو ناگفته و درد تو نهان به
این پیش که ظاهر کنم و آن به که گویم؟
۷
خلقی همه با هم سخن وصل تو گویند
من بیکسم، افسانه هجران به که گویم؟
۸
دور طرب، افسوس! که بگذشت، هلالی
دور دگر آمد، غم دوران به که گویم؟
نظرات
آرا
حفیظ احمدی