
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۲۹
۱
بحمدالله که صحت داد ایزد پادشاهی را
برآورد از سر نو بر سپهر حسن ماهی را
۲
معاذالله! اگر می کاست یک جو خرمن حسنش
بباد نیستی می داد هر برگ گیاهی را
۳
چو پا برداشتی، ای نرگس رعنا، بغمازی
قدم آهسته نه، دیگر مرنجان خاک راهی را
۴
بشکر آنکه شاه مسند حسنی، بصد عزت
مران از خاک راه خود بخواری دادخواهی را
۵
چو بیمارند چشمان تو خون کم می توان کردن
چرا هر لحظه می ریزند خون بی گناهی را؟
۶
سهی سرو ریاض حسن چون سر سبز و خرم شد
چه نقصان گر خزان پژمرده می سازد گیاهی را؟
۷
هلالی را فدای آن شه خوبان کن، ای گردون
چرا بی تاب میداری مه انجم سپاهی را؟
نظرات