هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۲۹۷

۱

منم، چون غنچه، در خوناب زان گل برگ تر پنهان

دلم صد پاره و هر پاره در خون جگر پنهان

۲

تماشای رخش، در دیده خوابی بود، پنداری

که من تا چشم وا کردم شد از پیش نظر پنهان

۳

طبیبا، داغهای سینه را صد بار مرهم نه

که دارم در ته هر داغ صد داغ دگر پنهان

۴

خط سبزی که خواهد رست از آن لب چیست میدانی؟

برای کشتن من زهر دارد در شکر پنهان

۵

مگو: تا زنده باشی عشق را از خلق پنهان کن

که راز عاشقی هرگز نماند این قدر پنهان

۶

نه تنها آشکارا داغ عشقت سوخت جان من

بلای عشق جانسوزست، اگر پیدا و گر پنهان

۷

هلالی را چه سود از عشق پنهان داشتن در دل؟

چو در عالم نخواهد ماند آخر این خبر پنهان

تصاویر و صوت

دیوان هلالی جغتائی با شاه درویش و صفات العاشقین او به کوشش سعید نفیسی - هلالی جغتائی - تصویر ۱۶۱

نظرات