
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۳۱۲
۱
دل خون شد از امید و نشد یار یار من
ای وای! بر من و دل امیدوار من
۲
ای سیل اشک، خاک وجودم بباد ده
تا بر دل کسی ننشیند غبار من
۳
از جور روزگار چه گویم؟ که در فراق
هم روز من سیه شد و هم روزگار من
۴
زین پیش صبر بود دلم را، قرار نیز
یارب، کجا شد آن همه صبر و قرار من؟
۵
نزدیک شد که خانه عمرم شود خراب
رحمی بکن، و گر نه خرابست کار من
۶
گفتی: برو، هلالی و صبر اختیار کن
وه! چون کنم؟ که نیست بدست اختیار من
تصاویر و صوت

نظرات
محمد خسروبیکی
علیرضا زرین آرا