هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۳۱۸

۱

گفتیم: چون زنده مانی در غم هجران من؟

خواستم مرگ خود، اما بر نیامد جان من

۲

درد من عشقست و درمانش بغیر از صبر نیست

چون کنم؟ کز درد مشکل تر بود درمان من

۳

من خود از جان بنده ام فرمان عشقت را، ولی

تا چه فرماید مرا این بخت نافرمان من؟

۴

شمه ای ناگفته از سوز دلم، شهری بسوخت

آه! اگر ظاهر شود این آتش پنهان من!

۵

وه! چه روی آتشینست آن؟ که گاه دیدنش

شعله ها، پندارم افتادست در مژگان من

۶

بس که من مدهوش و حیرانم ز چشم مست او

هر کرا چشمیست می باید شدن حیران من

۷

چون هلالی گوشه چشمی گدایی میکنم

گه گهی سوی گدای خود نگر، سلطان من

تصاویر و صوت

دیوان هلالی جغتائی با شاه درویش و صفات العاشقین او به کوشش سعید نفیسی - هلالی جغتائی - تصویر ۱۷۱

نظرات