
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۳۲۳
۱
مسلمانان، مرا جان خواهد آمد از الم بیرون
که می آید هلال ابروی من از خانه کم بیرون
۲
بر آن در، انتظاری می برم، با آنکه می دانم
که شاهان بهر درویشان نیایند از حرم بیرون
۳
مرا این دم تو خواهی کشت یا هجران دم دیگر؟
بهر تقدیر جانم خواهد آمد دم بدم بیرون
۴
ز بهر گریه پنهانی در از اغیار بر بستم
ولی دیوار داد از جانب همسایه نم بیرون
۵
نه اشکست این، که موج انگیخت خوناب دل از چشمم
نه آهست این، که جان از خانه تن زد علم بیرون
۶
اگر اهل عدم دانند محنت های عشقت را
ز بیم عاشقی هرگز نیایند از عدم بیرون
۷
هلالی، گر رسی روزی بطرف کعبه کویش
قدم از سر کن آنجا و منه دیگر قدم بیرون
نظرات