هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۳۲۴

۱

مردم از درد و نگفتی: دردمند ماست این

دردمندان را نمی پرسی، چه استغناست این؟

۲

سایه بالای آن سرو از سر من کم مباد!

زانکه بر من رحمتی از عالم بالاست این

۳

خواستم کان سرو روزی در کنار آید، ولی

با کجی های فلک هرگز نیاید راست این

۴

جای دل در سینه بود و جای تیرت در دلم

آن ز جا رفتست؟ اما هم چنان برجاست این

۵

اشک گلگون مرا بر چهره هر کس دید گفت:

کز غم گل چهره ای آشفته و شیداست این

۶

گفتمش: فرداست با من وعده وصل تو، گفت:

دل بفردای قیامت نه، که آن فرداست این

۷

بر سر کویش، هلالی، درد عشق خویش را

بیش ازین پنهان مکن، کز چهره ات پیداست این

تصاویر و صوت

نظرات