هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۳۳۵

۱

چند گیرد جام می کام از لب میگون او؟

ساقیا، بگذار، تا بر خاک ریزم خون او

۲

قصه لیلی و مجنون پای تا سر خوانده ام

هم تو از لیلی فزونی، هم من از مجنون او

۳

مهر آن مه را بجان خواهم، که بس لایق فتاد

عشق روز افزون من با حسن روز افزون او

۴

داغها دارم بدل چون لاله و نتوان نهفت

کان همه داغ درون پیداست از بیرون او

۵

درد ما چون حسن او هر روز اگر افزون شود

زود خواهد کشت ما را حسن روز افزون او

۶

از فسونگر نیست چون بیخوابی ما را علاج

پیش ما افسانه بهتر باشد از افسون او

۷

نامه قتلم نوشت و ساخت عنوانش بخون

تا هم از عنوان شوم آگاه بر مضمون او

۸

سرو میگوید هلالی قد موزون ترا

در عبارت کوته آمد طبع ناموزون او

تصاویر و صوت

نظرات