
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۳۴
۱
من همچو گلزار ارم، گل گل ترا رخسارها
وز آرزوی هر گلی در سینه دارم خارها
۲
گر بی تو بگشایم نظر بر جانب گلزارها
از خار در چشمم فتد گلها و از گل خارها
۳
دی خوب بودی در نظر، امروز از آن هم خوب تر
خوبند خوبان دگر، اما نه این مقدارها
۴
تو با قد افراخته، ره سوی باغ انداخته
سرو از خجالت ساخته جا در پس دیوارها
۵
مصر ملاحت جای تو، در چار سو غوغای تو
تو یوسف و سودای تو سود همه بازارها
۶
سر در رهت بنهاده ام، دل در هوایت داده ام
من تازه کار افتاده ام، کار منست این کارها
۷
هر دم بجست و جوی تو صد بار آیم سوی تو
هر بار پیش روی تو خواهم که میرم بارها
۸
من، همچو چنگ از عربده، در سینه صد ناخن زده
صد ناله زار آمده، از هر رگم چون تارها
۹
می نوش بر طرف چمن، نظاره کن بر یاسمن
تا من بکام خویشتن بینم در آن رخسارها
۱۰
ای محرم راز نهان، در پند من مگشا زبان
کز نام و ناموس جهان، دارد هلالی عارها
نظرات