هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۳۴۱

۱

لیلی و مجنون اگر میبود در دوران تو

این یکی حیران من میگشت و آن حیران تو

۲

دامن خود را بکش امروز از دست رقیب

ورنه چون فردا شود دست من و دامان تو

۳

زخم پیکان ترا مرهم چرا باید نهاد؟

گر کسی مرهم نهد، باری، هم از پیکان تو

۴

کی ز میدان تو برخیزم؟ که بعد از کشتنم

گرد من هم برنخواهد خاست از میدان تو

۵

محنت روز قیامت بر من آسان بگذرد

زین عقوبت ها که دیدم در شب هجران تو

۶

ای که از ناز عتاب آلوده می کشتی مرا

وای! اگر ظاهر نمی شد خنده پنهان تو!

۷

در غم هجران، هلالی، صبر کن تدبیر چیست!

هیچ تدبیری ندارد درد بی درمان تو

تصاویر و صوت

نظرات