
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۳۴۸
۱
سینه مجروحست و از هر جانبی صد غم درو
با چنین غمها کجا باشد دل خرم درو؟
۲
در دهان غنچه از لعل تو آب حسرتست
اینکه پندارند مردم قطره شبنم درو
۳
سالها حیران او بودم، کسی آگه نشد
زانکه حیرانند چون من، جمله عالم درو
۴
عاشقان را آن سر کو از همه عالم بهست
و آن سگان هم بهتر از خیل بنی آدم درو
۵
تا هلالی را شمردی از سگان کمترین
هیچ کس دیگر نمی بیند بچشم کم درو
نظرات