هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۳۵۹

۱

جان من، گاهی سخن کن ز آن لب و کامی بده

ور سخن با عاشقان حیفست، دشنامی بده

۲

چون دل از دست تو بی آرام شد، بهر خدا

بر دلم دستی نه و یک لحظه آرامی بده

۳

میکنم پیش تو عرض حال بی سامان دل

گر توانی قصه او را سرانجامی بده

۴

ساقیا، از آتش دل شعله در جانم فتاد

تا زنم آبی بر آتش، لطف کن، جامی بده

۵

تا ترا فارغ شود خاطر ز سختی های دهر

چند روزی دل بدست نازک اندامی بده

۶

جان من در حسرت آن ساعد سیمین بسوخت

چند سوزی بیدلان را؟ وعده کامی بده

۷

ناصحا، پند تو از طعن هلالی تا بکی؟

ای نکو نام دو عالم، ترک بدنامی بده

تصاویر و صوت

نظرات