هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۳۶۰

۱

کیست آن سرو روان؟ کز ناز دامن بر زده

جامه گلگون کرده و آتش بعالم در زده

۲

کرده هر شب ز آتش حسرت دل ما را کباب

با حریفان دگر تا صبح دم ساغر زده

۳

وصف قد نازکش، گر راست میپرسی ز من

سرو آزادیست کز باغ لطافت سر زده

۴

خواب چون آید؟ که شبها بر دل ما تا سحر

هر زمان زنجیر زلفش حلقه ای دیگر زده

۵

خط او بر برگ نسرین گرد مشک آمیخته

خال او بر صفحه گل نقطه از عنبر زده

۶

چشم خونریزش، که دارد هر طرف مژگان تیز

هست قصابی، که بر دور میان خنجر زده

۷

تلخم آید بر لب شیرین او نام رقیب

زانکه بهر کشتنم زهریست در شکر زده

۸

باد، گویا، بی گل رویش، چو من دیوانه شد

ورنه خود را از چه رو بر خاک و خاکستر زده؟

۹

تا هلالی کرد روی زرد خود فرش رهش

توسن او گاه جولان نعلها بر زر زده

تصاویر و صوت

نظرات