هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۳۶۲

۱

ای همچو پری از من دیوانه رمیده

صد بار مرا دیده و گویی که ندیده

۲

دریاب، که ماتم‌زدهٔ روز فراقت

هم چهره خراشیده و هم جامه دریده

۳

ای وای! بر آن عاشق محروم! که هرگز

نه با تو سخن گفته و نه از تو شنیده

۴

آن دل، که نه غم خوردی و نه آه کشیدی

در دست غمت، آه! چه گویم چه کشیده؟

۵

این اشک جگرگون، عجبی نیست که امروز

خار غم او در جگر ریش خلیده

۶

آزرده شد از چشم من امشب کف پایت

دردا! که کف پای ترا چشم رسیده!

۷

بر روی تو این قطره خون چیست هلالی؟

گویا که دل از غصه به روی تو دویده

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
کژدم
۱۴۰۱/۰۴/۱۸ - ۰۴:۲۷:۵۶
سام‌میرزای صفوی در تذکرهٔ تحفهٔ سامی درباره این بیت می‌گوید: «در اواخر عمر او را عجب حالتی دست داد که میان شیعه مشهور به سنی بود و عبیدخان ازبک او را کشت؛ گویند که در محلی که او را به کشتن می‌بردند، سر او را شکسته بودند چنان که خون به رویش دوید؛ در آن محل این مقطع را می‌خواند.»