
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۳۹۳
۱
ز دوری تا به کی، ما را چنین مهجور میداری؟
وگر نزدیک میآیم تو خود را دور میداری
۲
طبیب من تویی، اما مرا بیمار میخواهی
دوای من تویی، اما مرا رنجور میداری
۳
به نور خود شبی روشن نکردی مجلس ما را
چراغ آشنایی را چرا بینور میداری؟
۴
مگر کیفیت رنج خمار، ای جان، نمیدانی
که ما را بیشراب لعل خود مخمور میداری؟
۵
به دستور سگان زین آستانم چند میرانی؟
چه رسم است این که عاشق را بدان دستور میداری؟
۶
به بزم وصل حاضر میکنی ارباب حشمت را
همین مسکین هلالی را ز خود مهجور میداری
نظرات