
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۳۹۵
۱
دلا، رفت آنکه: وصل دلستانی داشتم روزی
نشاید زنده بود اکنون که: جانی داشتم روزی
۲
ز من پرسید شرح قصه یعقوب و یوسف را
که پیر عشقم و عشق جوانی داشتم روزی
۳
ز جورت این زمان افسانه ای دارم، خوش آن حالت
که از لطف تو هر جا داستانی داشتم روزی
۴
خدا را، چاره ای کن، پیش ازان روزی که بعد از من
بصد افسوس گویی: ناتوانی داشتم روزی
۵
چه بر من طعنه بی خانمانی می زنی، ناصح؟
من بی خانمان هم خانمانی داشتم روزی
۶
دهن پر گفتگوی شوق و نتوان دم زدن با او
مرا، یارب، چه شد؟ من خود زبانی داشتم روزی
۷
هلالی، می رسد آهم بماه آسمان شبها
بیاد آنکه: ماه مهربانی داشتم روزی
تصاویر و صوت

نظرات