
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۳۹۷
۱
دیده ام از تو بلایی که ندیدست کسی
بلکه زین گونه جفا هم نشنیدست کسی
۲
هر کسی محنت عشق تو کشیدست ولی
آنچه من از تو کشیدم نکشیدست کسی
۳
لذت چاشنی وصل تو من دانم و بس
که چو من زهر فراقت نچشیدست کسی
۴
در ره عشق ز منزلگه مقصود مپرس
کاین مقامیست که آنجا نرسیدست کسی
۵
پیش من شرح مکن عاشقی مجنون را
که چو من عاشق دیوانه ندیدست کسی
۶
طرفه باغیست گلستان جهان، لیک چه سود؟
که گل عشرت ازین باغ نچیدست کسی
۷
دل و جان داد هلالی و غم عشق خرید
گرچه غم را بدل و جان نخریدست کسی
نظرات