
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۳۹۹
۱
چند از بلای هجر جگر خون کند کسی؟
عشقست و صد هزار بلا، چون کند کسی؟
۲
گر مشکلات قصه خود را بیان کنم
مشکل که یاد قصه مجنون کند کسی؟
۳
هرگز بدیده خواب نیاید شب فراق
گر صد فسانه گوید و افسون کند کسی
۴
با هر که هست، درد دلی عرض می کنم
باشد که چاره دل محزون کند کسی
۵
امشب که گرد کوی تو گشتن میسرست
شاید که ناز بر سر گردون کند کسی
۶
ناصح، مباش در پی تغییر حال ما
این نیست حالتی که دگرگون کند کسی
۷
صید همای وصل، هلالی، نه کار ماست
این کارها ز بخت همایون کند کسی
نظرات