
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۴۰۲
۱
آخر، ای شوخ، دل از جور تو غمگین تا کی؟
وین جفاهای تو بر عاشق مسکین تا کی؟
۲
گریه تلخ مرا کشت، بگو، بهر خدا
که: ترا باد گران خنده شیرین تا کی؟
۳
بی سبب چشم ترا خشم بمردم تا چند؟
بی جهت گوشه ابروی ترا چین تا کی؟
۴
رفتنت شیوه و دیر آمدنت آیینست
آمد و رفت باین شیوه و آیین تا کی؟
۵
تو سرناز برآورده بشوخی همه روز
ما ز دردت سر اندوه ببالین تا کی؟
۶
گاه از دوست غمی، گاه ز دشمن المی
غم آن چند کشیم و الم این تا کی؟
۷
خشم و کین تو دل و جان هلالی را سوخت
آه! تا چند بود خشم تو و کین تا کی؟
نظرات