
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۴۱۴
۱
تیر و کمان گرفتهای، سوی شکار میروی
صید تواند عالمی، بهر چه کار میروی؟
۲
جانب صیدگه شدی، همره خویش بر مرا
بیسگ خویشتن مرو، چون به شکار میروی
۳
وه! چه سوار طرفهای! کز سر مهر پیش تو
چرخ پیاده میرود چون تو سوار میروی
۴
چون گذری به چشم من بر مژهها قدم منه
چند به پای همچو گل بر سر خار میروی؟
۵
شد تن زار من چو خس، بهر خدا، تو ای صبا
همره خود ببر مرا، گر بر یار میروی
۶
ای دل خاکسار من، کی تو به گرد او رسی؟
کز پی بادپای او همچو غبار میروی
۷
یار چو بر قفای خود هیچ نگه نمیکند
چند، هلالی، از پیش بیخود و زار میروی؟
تصاویر و صوت

نظرات