هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۴۱۸

۱

ای صد هزار چون من خاک در سرایی

کز وی برون خرامد مثل تو دلربایی

۲

خواهم که با تو باشم، اما کجا نشیند

مثل تو پادشاهی با همچو من گدایی؟

۳

با آن لباس نازک دانی که چیست قدت؟

سروی که باشد او را از برگ گل قبایی

۴

شادم بگوشه غم از آه و ناله خود

کین آه و ناله آخر سر میکشد بجایی

۵

گر ز آن بلای جانها بد رفت در حق من

یارب، نگاه دارش از هر بد و بلایی

۶

ای پادشاه خوبان، بیداد و ظلم تا کی؟

اندیشه کن، خدا را، از آه مبتلایی

۷

گویند: کای هلالی، در عشق چیست کارت؟

هر دم جفا کشیدن از دست بی وفایی

تصاویر و صوت

نظرات