
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۴۲۳
۱
عشاق را حیات بجانست و جان تویی
جان را اگر حیات دگر هست آن تویی
۲
هر جا مهیست پیش رخت هست ناتمام
ماه تمام روی زمین و زمان تویی
۳
یوسف اگر چه بود بخوبی عزیز مصر
حالا بملک حسن عزیز جهان تویی
۴
گر صد هزار مهر نمایند مهوشان
ایشان ستمگرند، همین مهربان تویی
۵
گر دل ز درد خون شد و گر جان بلب رسید
غم نیست، چون طبیب من ناتوان تویی
۶
خیز، ای رقیب و جای سگش را بمن گذار
من کیستم، اگر سگ این آستان تویی؟
۷
گر جان بباد داد هلالی از آن چه باک؟
جانی که هست در تن او جاودان تویی
نظرات
سینا
محمدرضا