هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۴۷

۱

ما عاشقیم و بی سر و سامان و می پرست

قانع بهر چه باشد و فارغ ز هر چه هست

۲

ای رند جرعه نوش، تو و محنت خمار

ما و نشاط مستی عشق از می الست

۳

دی آن سوار شوخ کمر بست و جلوه کرد

در صورتی که هر که بدیدش کمر ببست

۴

هر کس که دل بدست بتی داد همچو من

سنگی گرفت و شیشه ناموس را شکست

۵

دلها که می بری، همه پامال می کنی

کاری نمی کنی که: دلی آوری بدست

۶

چون ابر دید اشک من از شرم آب شد

چون برق دید آه من از انفعال جست

۷

آخر چو ره نیافت هلالی ببزم وصل

محروم از جمال تو در گوشه ای نشست

تصاویر و صوت

نظرات