
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۷۵
۱
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
۲
خاک آدم که سرشتند غرض عشق تو بود
هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست
۳
از جنون من و حسن تو سخن بسیارست
قصه ما و تو از لیلی و مجنون کم نیست
۴
گر طبیبان ز پی داغ تو مرهم سازند
کی گذاریم؟ که آن داغ کم از مرهم نیست
۵
بسکه سودای تو دارم غم خود نیست مرا
گر ازین پیش غمی بود کنون آنهم نیست
۶
من، که امروز هلاک دم جان بخش توام
دم عیسی چه کنم؟ چون دم او این دم نیست
۷
غنچه خرمی از خاک هلالی مطلب
که سر روضه او جای دل خرم نیست
تصاویر و صوت

نظرات
سعید سلطانی